جدول جو
جدول جو

معنی طرب خیز - جستجوی لغت در جدول جو

طرب خیز
طرب انگیز، جایی که طرب آورد
تصویری از طرب خیز
تصویر طرب خیز
فرهنگ فارسی عمید
طرب خیز
طرب انگیز. که طرب آورد. رجوع به طرب انگیز شود
لغت نامه دهخدا
طرب خیز
آنکه (محلی که) طرب آورد
تصویری از طرب خیز
تصویر طرب خیز
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گرم خیز
تصویر گرم خیز
گرم خیزنده، چست و چالاک، تیزرو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شب خیز
تصویر شب خیز
خیزنده در شب، ویژگی کسی که شب از خواب برخیزد و بیدار بماند، ویژگی آنکه شب برای عبادت از خواب برخیزد، شب زنده دار
فرهنگ فارسی عمید
(رَ تَ / تِ)
که رطب ریزد. ریزندۀ رطب، بمجاز، گویندۀ سخن شیرین:
چو سقراط را داد نوبت سخن
رطب ریز شد خوشۀ نخل بن.
نظامی.
چون رطب ریز این درخت شدی
نیک بادت که نیکبخت شدی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(اَتَ اَ)
شب خیزنده. آنکه شبها برخیزد. (آنندراج). کسی که در شب از خواب برمیخیزد، مثل: عابد شب خیز. (از فرهنگ نظام). کسی که برای عبادت شب هنگام از خواب برخیزد. (ناظم الاطباء). قائم اللیل. شب زنده دار، چیزی که شب برخیزد مثل نالۀ شب خیز. (فرهنگ نظام) :
هر خسی قیمت نداند نالۀ شب خیز را
خسروی بایدکه داند قدر این شبدیز را.
صائب
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
که تب آورد. هوا یا جایی که بیماری تب آورد. مالاریایی: اراضی مجاور باتلاقها و زمینهای باتلاقی تب خیزند. رجوع به تب و دیگر ترکیب های آن شود
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ بَ)
کنایه از مردم سحرخیز و زود بیدارشونده. (برهان) (آنندراج). رجوع به گرم خیزی شود، سبکروح و جلد و چابک و تیزرو. (برهان) (آنندراج) :
برانگیخت پس چرمۀ گرم خیز
بیفکند بر هندوان رستخیز.
(گرشاسب نامه).
محابا رها کرد و شد گرم خیز
زبان کرد بر پاسخ شاه تیز.
نظامی.
کشیدندبر یکدگر تیغ تیز
ز گرمی شده چون فلک گرم خیز.
نظامی.
رجوع به گرم خیزی شود، صوفی که جهت نوافل شب زود برخیزد، نمازشب کن. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ زَ)
دهی است از دهستان ناتل رستاق بخش نور شهرستان آمل، واقعدر دشت. هوای آن معتدل است یکصد و پنج تن سکنه دارد. آب آن از وازرود تأمین میشود. محصولات آن برنج و مختصر غلات و شغل اهالی زراعت است. تابستان به ییلاق دهستان لاریج میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
تصویری از آب خیز
تصویر آب خیز
طوفان و دل در میان طوفان بلا و محنت گرفتار شدن، موج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زر خیز
تصویر زر خیز
زمینی که پر منافع و سود انگیز و برومند باشد
فرهنگ لغت هوشیار
جلد چابک تیزرو: برانگیخت پس چرمه گرم خیز بیفکند بر هندوان رستخیز، سحر خیز، صوفی که جهت نوافل پیش از پایان شب برخیزد، نماز شب گزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرح ریز
تصویر طرح ریز
هنداختار
فرهنگ لغت هوشیار
پی ریز، طراح، گرده ریز، نقشه ریز
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تب آور
متضاد: تب زدا، تب ریز
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بخش بهنمیر بابل، از توابع دشت سر شهرستان آمل، از توابع
فرهنگ گویش مازندرانی